اسماعیلیان ایراناسماعیلیان، گروهی از شیعیان هستند که پس از امام صادق (علیهالسّلام) فرزند بزرگ او، اسماعیل را امام میدانند. حسن صباح حمیری (۴۷۳-۵۱۸ ه.ق) با آنها ارتباط برقرار کرده به آیین اسماعیلی درآمد و اسماعیلیان نزاری را در ایران بنا نهاد. ۱ - ارتباط حسن صباحآنان پس از سالها دعوت پنهانی در سال ۲۹۰ ه.ق دعوت خود را آشکار و با تشکیل خلافت فاطمی توسط "عبیدالله مهدی" در مغرب و پس از آن در مصر حکومتی مقتدر که رقیبی قدرتمند در مقابل خلافت سنی عباس بود، پدید آورده و به تبلیغ در تمام قلمرو اسلامی از جمله ایران پرداختند. مقارن این فعالیت "حسن صباح حمیری" (۴۷۳-۵۱۸ ه.ق) با آنها ارتباط برقرار کرده به آیین اسماعیلی درآمد و "عبدالملک عطاش" به او نیابت دعوت داد. "صباح" پیش از این مانند اجداد خود مذهب شیعۀ اثنی عشری داشت و ملازم "ملکشاه سلجوقی" بود ولی بعد از گرویدن به اسماعیلیان با وزیر او "خواجه نظامالملک" مخالفت کرد و در دورۀ "مستنصر"، خلیفه وقت فاطمی، عازم مصر شد و پس از یکسال و نیم اقامت به خاطر حمایتش از خلافت نزار در مقابل "مستعلی" از مصر به مغرب و از آنجا به شام، عراق و ایران آمد و اسماعیلیان نزاری را در ایران بنا نهاد و "مهدی علوی" نماینده ملکشاه را از قلعههای "الموت" بیرون رانده، آنجا را مرکز دعوت و حکومت خود قرار داد و داعیانی به اطراف فرستاد و "نظام الملک" را که مانع جدی او بود، توسط فدائیان اسماعیلی ترور کرد و با مرگ ملکشاه سلجوقی کارش قوت گرفت. "صباح" در ابتدای حکومت، داعی "حسین قاینی" را به دعوت "قهستان" و "کیا بزرگ امیر"، را به فتح قلعۀ لَمْبسر در رودبار الموت که قبول دعوت نمیکردند، فرستاد و با کشتن بیشتر ساکنان قلعه، آنجا را فتح نمود. "صباح" در مدت طولانی در آنجا به تدبیر امور ملک و تدوین مسائل اعتقادی پرداخته، هرگز از قلعه بیرون نیامد تا اینکه در سال ۵۱۸ مریض شده، کیابزرگ امیر را از لمبسر فرا خواند و به جای خود نصب کرد. ۲ - کیا بزرگ امیرکیا بعد از فوت "حسن صباح" روش او را دنبال کرد و قلعههای مرتفع و مستحکمی بنا نهاده، بلاد اطراف را تصرف کرد و در سال ۵۲۰ به عمارت قعلۀ میمون دز فرمان داد. و با سلطان مسعود سلجوقی درگیر شد. توسط فدائیان جمعی از اعیان و بزرگان از جمله خلیفه مسترشد عباسی را کشت. ۳ - محمدبن کیابزرگمحمد بنا به وصیت پدر جانشین او شد و روش پدرش را ادامه داد. در دورۀ او خلیفه راشد عباسی که به انتقام خون پدرش از بغداد راهی ایران شد در اصفهان توسط فدائیان ترور شد. ۴ - حسن بن محمدحسن بن محمد بن کیابزرگ امید (۵۵۵ تا ۵۷۷ ه.ق)، ملقب به (علی ذِکْرِه السلام) که در علوم و عقاید اسماعیلیه بر پدر پیشی گرفته بود چون مردم او را امام موعود خواندند، پدرش، او و پیروانش را از این امر نهی کرد و موافقان امامت، او را کشت. اما چون حسن به ریاست قلعه رسید شریعت را ابطال و اعلام قیامت نموده و ادعا کرد که از امام مستور نایبی نزد او آمده که امام درِ رحمت بر بندگان گشوده و تکالیف شرعی را برداشته و ایشان را به قیامت رسانده است، پس نماز عید گذارده افطار کرد و به سرور و شادی پرداخته گفت: امروز عید قیامت است. به دنبال این اقدام او رسوم شریعت و قواعد اسلامی فسخ و الحاد در "رودبار" و "قهستان" بنا نهاد. از آن پس اسماعیلیان به ملاحده موسوم شدند. او به قدری در الحاد و انجام قبایح و منکرات پیش رفت که توسط حسن بن نامور کشته شد. ۵ - محمدبن حسنبعد از قتل پدر، محمدبه جای او نشست قاتل پدر را کشته، در اظهار دعوت قیامت و ابطال شریعت و روش الحاد مصرتر و غالیتر از پدر عمل کرد. در دورۀ او ملاحده اسماعیلی قتل و غارت و ظلم فراوانی به مسلمانان کردند. ۶ - جلالالدین حسن بن محمداو که در زمان پدرش مخالف مذهب او بود چون به حکومت رسید در فراهم کردن و استواری قواعد شریعت سعی فراوان نموده از الحاد منع کرد و دستور ساخت مسجد و حمام در تمام قریهها داد، رسم اقامۀ اذان و نماز جمعه را احیاء کرد. سپس رسولانی برای اظهار به سوی حاکمان اطراف از جمله خلیفه ناصرالدین الله عباسی فرستاد و او را تصدیق کرده به جلالالدین نو مسلمان معروف شد. ۷ - علاءالدین محمد بن جلالالدینعلاءالدین نیز پیوسته به لهو و طرب مشغول بود، با انکار روش پدر دوباره الحاد و بیدینی برگشت به طوریکه امور ملک و مردم مختل شد. او در اثر بیماری و خونریزی شدید اختلال دماغ پیدا کرد و کسی جرات مخالفت با رای او را نداشت. بیخبر از امور بود و تصمیماتش موجب نارضایتی عوام و خواص. سرانجام سال ۶۵۳ توسط ملازم خاص خود حسن مازندرانی کشته شد. ۸ - رکنالدین خورشاهاو ابتدا حسن مازندرانی را کشته عازم گیلان شد پس از درگیری با حاکم آنجا صلح کرد. در سال ۶۵۴ هلاکوخان مغول به دیار الموت و قلعۀ میموندز رسید. او که درخواست تسلیم شخص رکنالدین داشت و وی امتناع کرد جنگی بزرگ روی داد. با وساطت خواجه نصیرالدین طوسی - که در قلعه اسماعلیله به احترام محبوس بود- تسلیم شده مغولها قلعه را با خاک یکسان کردند و به حکومت اسماعیلیان نزاری در ایران پایان دادند. [۱]
میرخواند، محمد بن خاوند شاه، روضةالصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک والخلفاء، تهران، اساطیر، ۱۳۸۰، چاپ اول، ج۶.
[۲]
جوینی، محمدبن محمد، تاریخ جهانگشای، تصحیح محمد قزوینی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۷۵، چاپ اول، ج۳.
[۳]
عباس، پرویز، تاریخ سلاجقه و خوارزمشاهان، تهران، شرکت سهامی انتشارات کتب ایران، ۱۳۵۱.
[۴]
بناکتی، داوود، تاریخ بناکتی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۴۸.
۹ - پانویس
۱۰ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اسماعیلیان ایران»، تاریخ باریابی ۹۵/۱۰/۱۶. ردههای این صفحه : اسماعیلیه | تاریخ اسماعیلیه | تاریخ تشیع | تاریخ تشیع در ایران | فرق و مذاهب | مذاهب کلامی شیعه | مقالات پژوهه
|